زیر بارون | ||
|
همچنان لحظه های سرد تنهایی می گذرد اما هنوز باور ندارم که تنهایم همچنان عمر می گذرد ولی هنوز باور ندارم،که در این دو روز دنیا دو روز آن پر از غم است همچنان زندگی ساز خودش را می زند،ولی سرنوشت با آن ساز نمی رقصد همچنان در حسرت بهار نشسته ام،اما نمی دانم که خزانی زیباتر از بهار را پشت سر گذاشتم این دل لحظه به لحظه بهانه هایش را بیشتر می کند،اما نمی داند حتی این بهانه ها نیز دیگر به او یاری نمی کند همچنان این لحظه های نفس گیر زندگی را می گذرانم اما هنوز باور ندارم که دیگر هیچ امیدی در قلبم نیست امید من دیروز بود که گذشت،امید من فرداست که از فردا نیز ناامیدم دیروز هر چه بود گذشت،اما هر چه پیش خواهد آمد دیگر نخواهد گذشت ودر دلم باقی خواهد ماند همچنان از نگاه گل پژمرده در گلدان خشک می فهمم که پرپرم همچنان از آواز بی صدای پرنده در قفس می فهمم که من نیز در قفسی به بزرگی دنیا اسیرم همچنان از سکوت سرد شبانه می فهمم که آسمان بی مهتاب است وامشب نیز شب دلگیریست نظرات شما عزیزان:
حرف را بايد زد
درد را بايد گفت سخن از مهر من و جور تو نيست سخن از تو و متلاشي شدن دوستي است و عبث بودن پندار سرورآور مهر موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |